بسم الله الرحمن الرحيم
بين سوالات مختلفي كه در رابطه با امام زمان(عج)هست رو حسابي گشتم و بالاخره۲۸پرسش عاميانه كه فكر كردم جالبتر از همه هست رو جمع كردم شايد با خواندن اين مطلب به خيلي از پرسش هاي خودتون برسيد در پايان اميدوارم كه اين مطلب مورد عنايت امام زمان(عج)قرار بگيرد.
توجه:براي ديدن پاسخ هر سوال بر روي ادمه مطلب كليك كنيد.
۱- علت اينكه وقتي نام مبارك حضرت و كلمه قائم مي آيد بلند ميشويم و دست خود را بر روي سر ميگذاريم چيست؟
پاسخ: وجود دو روايت، دليل چنين كاري است كه يكي، قول امام و ديگري، فعل امام است. امام صادق(ع) فرموده است: «فليقم و ليطلب من الله تعجيل فرجه؛ پس بايستد و از خدا تعجيل فرج را طلب كند»(منتخب الاثر، ص۶۴۱).
درباره امام رضا(ع) نقل شده است: «وضع الرضا يده علي رأسه و تواضع قائماً و دعي له بالفرج؛ امام رضا(ع) دستش را بر روي سرش قرار داد و متواضعانه ايستاد و براي فرج او دعا كرد»(منتخب الاثر، ص۶۴۰).
از اين دو روايت، معلوم ميشود هنگام برده شدن نام امام زمان(ع) بايد برخاست و براي حضرت دعا كرد. البته در روايت اول برخاستن را ويژه زماني ميداند كه لقب قائم ذكر شود و فقط بلند شدن و دعا كردن را ميرساند. اما روايت دوم، لقب خاص را نميرساند، بلكه هرگاه يادي از امام شود، بايد برخاست و دعا كرد و نيز علاوه بر اين در روايت دوم دست روي سر نهادن نيز بيان شده است.
امام صادق(ع) سبب اين كار را فرموده است: «زيرا غيبت ايشان طولاني است و چون رأفت امام به كساني كه دوستش دارند، زياد است، هركس او را به اين لقب ـ كه اشاره به دولت ايشان دارد و حسرت بر غربت ايشان را ميرساند ـ ياد كند، امام به او نظر ميكند و از جمله چيزهايي كه نشان تعظيم است، برخاستن بنده هنگام نگاه كردن مولا به او است.(منتخب الاثر، ص۶۴۱).
از اين روايت معلوم ميشود، برخاستن، نشان تعظيم و احترام و بزرگ شمردن امام است و در مورد روايت دوم نيز هر چند كلام امام نيست، اما برداشت راوي ـ به عنوان كسي كه حاضر در مجلس است ـ همين تواضع است. راوي ميگويد: «وتواضع قائماً» يعني براي تواضع، امام به پا خاست. پس براي بزرگ شمردن امام و كوچك انگاشتن خود، چنين عملي انجام ميشود.
۲-چرا نام بردن اسم اصلي حضرت حرام است و فلسفه نوشتن آن به صورت (م ح م د)چيست ؟
پاسخ:حضرت مهدي(ع) همنام با پيامبر(ص) و هم لقب با آن وجود شريف است. نام آن حضرت، محمد و لقب او ابوالقاسم است. در بعضي احاديث معتبر، تصريح به اين نام در مجالس عمومي منع شده است.(ترجمه، مكيال المكارم، ج۲،ص۱۸۸)
پيامبر(ص) ميفرمايد: «لا يسمه باسمه ظاهراً قبل قيامه الا كافر به»؛«در آشكارا نام او را تا قبل از قيام او، جز كافر به او نميبرد».(مستدرك الوسايل، ج۱۲، ص۲۸۵)
امام باقر(ع) نيز فرموده است: «لا يسمي حتي يظهر امره»؛«نام او نبايد برده شود تا اينكه امر (قيام) او آشكار شود».(كافي، ج۱، ص۵۲۵)
امام رضا(ع) نقل شده است: «لا يسمي باسمه بعد غيبة احد حتي يراه و يعلن باسمه فليسمه كل الخلق»؛«كسي نام او را پس از غيبت او نبرد تا زماني كه او را ببيند و نامش آشكار شود و تمام مردم نام او را ببرند».(مستدرك، ج۱۲، ص۲۸۵)
امام حسن عسكري(ع) ميفرمايد: «لا يحل لاحد ان يسميه و يكنيه بكنيته الي ان يظهر الله دولته و سلطنته»؛« براي هيچ كس حلال نيست كه نام و كنيه او را ببرد تا وقتي كه خدا دولت و حكومتش را آشكار سازد.(مستدرك، ج۱۲،ص۲۸۵).
بر اساس اين دسته از روايات ـ كه نام بردن آن حضرت تا زمان ظهور منع شده است ـ بسياري از عالمان شيعه تصريح و تلفظ نام شريف آن حضرت را حرام دانستهاند. و لذا براي اينكه اين نام تلفظ نشود در نوشتهها به صورت «محمد» مينويسند اگر چه نوشتن به صورت «محمد» حرام نيست.
البته برخي از عالمان شيعه (مانند خواجه نصير طوسي) تلفظ نام اصلي را هم جايز دانستهاند و از زمان شيخ بهايي به بعد در اين مسأله بين عالمان شيعه اختلاف نظر و رأي پديد آمد.(مكيال المكارم، ج۲، ص۱۹۰).
گروهي از عالمان شيعه(مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق، علامه طبرسي، محقق داماد، مرحوم مجلسي و محدث نوري و …) به زبان آوردن نام اصلي حضرت را حرام دانستهاند.
گروه ديگر از عالمان شيعه (مانند شيخ انصاري و شيخ حر عاملي و …) ذكر نام اصلي حضرت مهدي(ع) را حرام ندانسته و روايات منع را مربوط به زمان غيبت صغري ميدانند كه جان آن حضرت از طرف حكومت وقت در خطر بودهاست. اين گروه در تاييد نظر خود، روايات و زيارات را كه نام اصلي حضرت مهدي(ع) تصريح شده است ذكر ميكنند:
شيخ صدوق از زبان يكي از ياران امام حسن عسكري(ع) نقل ميكند: «ان ابا محمد بعث الي بعض من سماه لي بشاة مذبوحه و قال هذه عقيقة ابني محمد»؛«امام براي يكي از كساني كه نامش را براي من ذكر كرد گوسفند سر بريدهاي فرستاد و فرمود اين عقيقه فرزندم محمد است»(كمال الدين ج۲، ص۳۳۴).
از آنجا كه بيشتر «روايات منع» نام بردن را تا زمان ظهور ممنوع شمردهاند؛ لذا بسياري از عالمان شيعه ذكر و تلفظ نام شريف حضرت مهدي(ع) را سزاوار نميدانند و ميفرمايند: بهتر است تصريح به نام اصلي آن وجود شريف نشود».
برخي نيز معتقدند: حرمت ذكر نام حضرت در جايي است كه مخالفان و دشمنان اهل بي و امام زمان(ع) حضور دارند.
گفتني است تلفظ نام و كنيه مخصوص حضرت مهدي(ع) در اين موارد بدون اشكال است
الف:در نوشتهها: حتي كساني كه ذكر نام محمد را حرام ميدانند، نوشتن آن در كتابها را حرام ندانستهاند.
ب: به صورت اشاره و رمز: ميتوان گفت نام آن حضرت مانند نام رسول خدا و كنيه او مانند كنيه رسول خدا است و نيز ميتوان به صورت رمز ـ م ح م د ـ تلفظ نمود.
پ: در دعا و مناجات در غير مجالس عمومي؛
ت: ذكر نام آن حضرت به صورت پنهاني و در قلب
(ترجمه مكيال المكارم، ج۲، ص۱۸۸)
۳-لقبهاي حضرت مهدي (ع) چيست در باره ي معني هر كدام توضيح دهيد?
پاسخ: نام، كنيه و القاب
نام و كنيه(اسمى است كه با لفظ «اب» يا «ام» شروع مىشود مانند: اباعبداللّه و امّ البنين.) امام زمان(ع) همان نام و كنيه پيامبر اسلام(ص) است و در برخى از روايات از بردن نام ايشان تا هنگام ظهور، نهى شده است.
لقبهاى مشهور آن حضرت عبارتند از: مهدى، قائم، منتظَر، بقيةالله، حجّت، خلف صالح، منصور، صاحب الامر، صاحب الزمان و ولىّعصر كه معروفترين آنها «مهدى» است.
هر يك از اين لقبها، بيانگر پيام ويژهاى درباره آن بزرگوار است.
آن امام خوبىها را «مهدى» گفتهاند زيرا كه هدايت شدهاى است كه مردم را به سوى حق مىخواند و «قائم» خواندهاند چون براى حق، قيام خواهد كرد و »منتظَر« ناميدهاند زيرا كه همگان در انتظار مقدم اويند و «بقيةاللّه» لقب دادهاند چرا كه باقيمانده حجتهاى خدا و آخرين ذخيره الهى است.
«حجّت» به معنى گواه خدا بر خلق و «خلف صالح» به معنى جانشين شايسته براى اولياء خداست. او «منصور» است چون از سوى پروردگار يارى مىشود و «صاحب الأمر» است چون امر ايجاد حكومت عدل الهى به عهده اوست. «صاحب الزمان و ولىّ عصر» نيز به معنى آنست كه او حاكم و فرمانرواى يگانه زمان است.
۴-آيا با ۴۰ بار دعاي عهد يار حضرت مي شويم ؟
پاسخ: در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده است هر كس دعاي عهد را چهل صبح بخواند از ياران قائم(ع) خواهد بود. البته بايد دانست كه خواندن دعا به تنهايي كافي نيست بلكه انسان بايد قابليت ياوري از امام را در خود ايجاد كند.
به بيان ديگر يكي از راههاي ارتباطي ميان انسان و خدا و حجت او “دعا” است. دعا راز و نياز با محبوب و مناجات با مطلوب است. دعا اظهار ذلت و محبت با معشوق و عرض حاجت به معبود است و … پس اصل دعا بسيار ارزشمند است. البته هر دعا تأثير و خاصيت مناسب با خود را نيز دارد. يكي در بخشيده شدن گناه و پذيرش توبه مؤثر است و ديگري در وسعت رزق و روزي و ديگري در كسب علم و معرفت و …
در اين ميان، دعاهايي كه از ائمه(ع) صادر شده و به دست ما رسيده، ارزش والا و برتر دارد. دعاي عهد از امام صادق(ع) براي ما نقل شده و مضمون بسيار بلند دارد. ما عاجزانه از پروردگار خود ميخواهيم به ما قابليتي عنايت كند كه بتوانيم خود را براي ياوري امام آماده كنيم و واقعاً دست بيعت و وفاداري به او بدهيم. ما از خداوند ظهور او را ميطلبيم و از او ميخواهيم ما را در امر زمينه سازي و ظهور كمك كند. پس يكي از بهترين راههاي ارتباط، دعا است كه به دنبال آن مشي صحيح زندگي را نيز به همراه دارد.
۵-پرسش: آيا اگر كسي دعاي عهد نخواند و بميرد ممكن است هنگام ظهور زنده شده و از ياران حضرت باشد ؟
پاسخ: (زنده شدن مؤمنين بدون خواندن دعاي عهد) از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند: هر كس در چهل بامداد اين عهد به سوي پروردگار دعا كند، از ياران ما خواهد بود. و اگر قبل از ظهور حضرت مهدي(ع) بميرد، خداوند او را براي ياري آن حضرت زنده كند.
البته خواننده ميداند كه دستورات اسلام به هم پيوسته و يكپارچه است. كه از سه بخش عقائد، احكام و اخلاق تشكيل شده است. و عمل به همه آنها موجب نجات و رسيدن به پاداش الهي است.
لذا اگر مسلماني وظيفه الهي و شرعي و اخلاقي خود را انجام دهد و در عين حال منتظر ظهور حضرت ولي عصر(ع) باشد و در شوق ديدار آن بزرگوار و رسيدن به دولت و حكومت جهاني آن حضرت تضرع و زاري كند ـ اگر چه دعاي عهد را نخوانده باشد ـ اما اعتقاداً و عملاً خصوصيت ياران و منتظران حضرت را داشته باشد، اميد است كه چنين كسي در زمان ظهور امام زمان(ع) زنده گردد و آن حضرت را ياري كند.
علم دانايان عالم يك سخن از علم اوست
جود و بخششهاي حاتم يك نم از درياي اوست
هر كه امروز از فراق روي او گريان بود
بي گمان فرداي رجعت موسم احياي اوست
۶-روايتي از وجود مقدس امام زمان سلام الله عليه است كه :كسي كه نمازصبح را به قدري تأخير بيندازد كه ستارگان آسمان محو شوند و نماز مغرب را به قدري به تاخير بيندازد كه ستارگان در آسمان نمايان شود ملعون است لطفاَ بفرماييد ملعون در اين روايت به چه معنا مي باشد؟
پاسخ : معناي اين روايت اين است كه از رحمت الهي دور است كسي كه نماز صبح و شب را به تأخير اندازد.
۷-ايران در آستانه ظهور ، در چه وضعيتي قرار دارد ؟
پاسخ: با توجه به روايات ميتوان شرايط ايران را تا حدودي اين گونه ترسيم كرد: «دانش و معارف دين اسلام و مكتب تشيع، از ايران و قم، به جهانيان صادر ميشود. لذا موقعيت علمي ايران ممتاز است و اصلي ترين مركز دين اهل بيت(ع) خواهد بود. در روايتي از وجود مقدس امام صادق(ع) نقل شده است: «به زودي، كوفه، از مؤمنان خالي ميگردد و دانش مانند ماري كه در سوراخش پنهان ميشود، از آن شهر رخت برميبندد؛ سپس علم ظاهر ميشود در شهري به نام قم؛ آن شهر معدن علم و فضل ميگردد(و از آنجا به ساير شهرها پخش ميشود) به گونهاي كه باقي نميماند در زمين جاهلي نسبت به دين، حتي زنان در خانهها. اين قضيه نزديك ظهور قائم(ع) واقع ميشود … علم، از قم به ساير شهرها در شرق و غرب پخش ميشود و حجت بر جهانيان تمام ميشود به گونهاي كه در تمام زمين، فردي پيدا نميشود كه دين و علم به او نرسيده باشد. بعد از آن قائم، قيام ميكند و سبب انتقام خدا و غضب او بر بندگان(ظالم و معاند) ميشود؛ زيرا، خداوند انتقام (و عذاب) بر بندگان روا نميدارد، مگر وقتي كه حجت را انكار كنند»؛ (بحار الانوار، ج ۵۷و۶۰، ص۲۱۳).
خيزش و جنبشي بزرگ براي دعوت مردم به طرف دين، در ايران روي ميدهد. از امام كاظم(ع) نقل شده است: «مردي از اهل قم، مردم را به سوي حق دعوت ميكند. گروهي، دور او اجتماع ميكنند كه مانند پارههاي آهناند و بادهاي تند(حوادث) نميتواند آنها را از جاي بركند. از جنگ خسته نميشوند و كنارهگيري نميكنند و بر خدا توكل ميكنند. سر انجام، پيروزي براي متقين و پرهيزكاران است».(بحار، ج۶۰، ص۲۱۶، ح۳۷).
گويا اين حركت، همان حركتي است كه از امام باقر(ع) نقل شده است: «گويا ميبينم گروهي از مشرق زمين خروج ميكنند و طالب حق هستند، اما به آنان پاسخ داده نميشود. مجدداً برخواستهي خود تاكيد ميكنند ولي جواب نميشنوند. پس چون چنين ديدند، شمشيرها را به دوش ميكشند، در مقابل دشمن ميايستند تا حق به آنها داده ميشود، اما اين بار قبول نميكنند بلكه قيام ميكنند و نميدهند آن را (پرچم قيام را) مگر به صاحب شما(امام زمان(ع))».(بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۴۳، ح۱۱۶).
خروج سيد حسني و خراساني كه در روايات به آنها اشاره شده است را ميتوان در اين باره دانست. بنابراين، موقعيت اجتماعي آن روز ايران حركت به سوي حق طلبي و دعوت به آمادگي براي ظهور است.
در بستر اين جامعه نيز ياران حضرت شكل ميگيرند. در حديثي از امام صادق(ع) نقل شده است: «قم را قم ناميدند، چون اهل او، اجتماع ميكنند با قائم آل محمد(ص) و با او قيام ميكنند و او را ياري ميكنند».(بحار الانوار، ج ۵۷و ۶۰، ص۲۱۶، ح۳۸).
در رواياتي كه به نام ياران و شهرها اشاره دارد، شهرهاي متعددي از ايران ذكر شده است. خلاصه آن كه ايران، مركز صدور دين و معارف اهل بيت است و زمينهسازي براي ظهور ميكند.
در برخي از روايات اهل بيت(ع) به حضور فعال عجم در سپاه و ارتش مخصوص امام مهدي(ع) اشاره شده است. البته مقصود از عجم ملتهاي غير عرب است، ولي به احتمال زياد بيشترين مصداق آن در عصر ظهور، ايرانيان خواهند بود به ويژه كه مركز شيعه در ايران است.
مجموعه روايات وارده در مورد ايرانيان نشان ميدهد كه اين گروه، زمينهسازان حكومت حضرت مهدي(ع) در جهان هستند و بيشترين تأثير را در روند استقرار حكومت آن خورشيد عالمتاب دارند.
۸- آيا وقتي امام زمان (عج) جهان را پر از عدل و داد مي كند با جنگ و خونريزي اين كار را انجام مي دهد ؟
پاسخ: با توجه به روايات به صورت خلاصه ميتوان چنين گفت:
وقتي مردم جهان آماده پذيرش حضرت شدند، با ديدن علايم ظهور نگاهها متوجه مكه ميشود. حضرت مهدي(عج) با اذن و امر خدا همراه با ۳۱۳نفر از ياران در مسجد الحرام ظاهر ميشوند و با معرفي خود ظهور را اعلام كرده و مردم را به سوي خدا و پيروي از خود دعوت ميكند. با اعلام ظهور، ياران ديگر حضرت نيز به طرف مكه حركت ميكنند تا اينكه جمعيت ياران به ده هزار نفر ميرسد و حضرت خروج ميكند. مكه را به تصرف در ميآورد و پس از اصلاح امور به طرف مدينه حركت ميكند. با تصرف اين شهر و اصلاح امور آن به سمت عراق به راه ميافتد. البته در طول حركت ياران ديگري نيز به سپاه حضرت افزوده ميشود. در عراق پس از ارشاد و راهنمايي، به جنگ با معاندان و لشكر ظالم سفياني ميپردازد كه در نهايت به پيروزي حضرت و كشته شدن سفياني و سپاه او ميانجامد. سپس حضرت براي فتح بيت المقدس اقدام ميكند. نزول حضرت عيسي(ع) و نماز خواندن ايشان پشت سر امام مهدي(ع) باعث ميشود افراد زيادي از اهل كتاب به اسلام گرايش پيدا كنند و سر انجام با فرستادن ياران به نقاط مختلف عالم و فتح آن ، پيروزي نهايي براي اسلام رقم ميخورد.
بايد توجه داشت حركت حضرت با تبليغ و تبيين حقيقت آغاز ميشود. او پيامآور صلح و راستي است. او براي نجات ميآيد، او رحمت الهي بر بندگان است. او ضد ظلم و شرك و فساد است. لذا ابتدا دعوت به حقيقت ميكند و سپس در صورت تقابل و عناد افراد، با آنان ميجنگد.
۹-سرنوشت شيطان در ظهور چگونه است؟
پاسخ: در قرآن مجيد از شيطان نقل ميكند كه پس از اينكه به دليل سجده نكردن بر انسان و تمرد از دستور الهي، رانده شد، به خداوند عرض كرد: ” قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ”؛”پروردگارا! مرا تا روزي كه بر انگيخته خواهند شد مهلت ده”(حجر، ۳۶). شيطان در اين درخواست دو مطلب را از خداوند متعال خواسته است: ۱٫ به او مهلت داده شود، ۲٫ اين مهلت تا قيامت و روز مبعوث شدن بندگان ادامه داشته باشد.
پاسخ حضرت حق تعالي به او چنين است: ” قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ؛تو از مهلت يافتگاني، تا روز و وقت معلوم”(حجر، ۳۷و۳۸) خداوند متعال به او مهلت داده است و درخواست اولي او را اجابت كرده است. اما درخواست دوم او او را كه خواسته بود تا روز قيامت مهلت داشته باشد اجابت نشده است، بلكه تا روز و وقت معلوم به او مهلت داده شده است. پسرش اين است كه ” وقت معلوم” چه زماني است؟ در بحار الانوار، ج۶۰ ص۲۲۱، از امام صادق(ع) روايتي وارد شده است ابن وهب از امام درباره سرنوشت ابليس در آيه پرسش ميكند كه اين روز، چه روز و زماني ااست؟ امام ميفرمايند: “اي وهب! آيا تصور ميكني كه آن روز زماني است كه خدا در آن روز مردم را مبعوث ميكند؟(چنين نيست) بلكه خداوند ابليس را تا روز قيام قائم ما مهلت ميدهد. در آن زمان حضرت، ابليس را محم ميگيرند و گردن او را ميزند و آن روز، زمان معلوم است.”
هدف اصلي انسان سعادت است و سعادت در جامعه بشري با حكومت حضرت مهري(ع) حاصل ميشود كه در آن زمان زمين پر از عدل و داد ميشود و خبري از كفر و ظلم نيست. در آن زمان، قلبها از وسوسههاي شيطاني پاك ميشود و فساد نابود ميگردد. در اين روز، ابليس كه كاري جز وسوسه و به انحراف كشاندن جامعه بشري ندارد، به عنوان اصل فساد، گردن زده ميشود پس منظور از كشته شدن ابليس و شيطان به دست حضرت، به قتل رساندن شيطان و پايان مهلتي است كه به شيطان داده بود.
البته قتل شيطان و ابليس، به معناي از بين رفتن همه شياطين به ويژه انسانهاي شيطان صفت نيست، زيار تكليف برقرار است و تكليف دائر مدار اختيار خير و شر است و برخي انسانها هتسند كه نقش شيطان را بر عهده دارند. ضمن اينكه نفس اماره نيز اتس. امام رئيس شيطانها را كه نقشي اساسي براي انحراف و گناه دارد از بين ميبرد.
براي آگاهي بيشتر به تفسير الميزان، ج۱۴، ص۱۶۷ـ ۱۶۹ ذيل آيه ۳۸ از سوره مباركه حجر و ص ۱۸۴ ذيل بحث روايي آيه مذكور مراجعه شود.
۱۰-دجال كيست ؟
پاسخ: ج س ۸ـ دجال، از ريشه «دجل» به معناي «دروغگو و حيلهگر» است. اصل داستان دجال، در كتابهاي مقدس مسيحيان آمده است(رساله يوحنا، باب۲، آيه ۱۸ و ۲۲). در انجيل اين واژه بارها به كار رفته و از كساني كه منكر حضرت مسيح بوده و يا « پدر و پسر» را انكار كنند، به عنوان دجال ياد شده است. به همين جهت، در ترجمهي انگليسي كتابهاي مقدس مسيحي، واژه آنتي كريست(Antik Chirst) يعني ضد مسيح به كار رفته است.
در روايات زيادي از اهل سنت خروج دجال از نشانههاي برپايي قيامت دانسته شده است(سنن ترمذي، ج۴، ص۵۰۷ تا ۵۱۹؛ سنن ابي داوود، ج۴، ص۱۱۵؛ صحيح مسلم، ج ۱۸، ص۴۶ تا ۸۱).
روايات اسلامي درباره دجال و توصيفات آن، همين روايات اهل سنت است اما در كتب روايي شيعه تنها دو روايت درباره خروج دجال، به عنوان يكي از علائم ظهور حضرت مهدي(ع) آمده است(كمال الدين، صدوق، ص۵۲۵، ۵۲۶) كه هيچ كدام از اين دو روايت، از نظر سند معتبر و قابل قبول نيست. بنابراين، از نظر منابع شيعي، دليل معتبري بر اين كه خروج دجال يكي از علائم ظهور باشد، وجود ندارد، اما در عين حال، با توجه به روايات زيادي كه در منابع اهل سنت آمده است، احتمال اين كه اصل قضيه دجال به طور اجمال، صحت داشته باشد، وجود دارد و امر ممكني است. لكن به فرض اين كه اصل قضيهي دجال صحت داشته باشد اما بدون ترديد بسياري از ويژگيهايي كه براي آن بيان شده است، به نظر ميرسد افسانههايي بيش نيست. بنابراين اصل قضيه دجال را به عنوان امري محتمل و ممكن بعيد نيست بپذيريم. حال به فرض پذيرش اين سؤال مطرح است كه مقصود از دجال چيست؟
دو احتمال اساسي در اين زمينه وجود دارد:
۱٫ با توجه به معاني لغوي دجال، مقصود از آن نام شخصي معين نباشد، بلكه هر كسي كه با ادعاهاي پوچ و بي اساس و با تمسك به انواع اسباب حيلهگري و نيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجال است. بر اين اساس، دجالها متعدد خواهند بود. وجود رواياتي كه در آن سخن از دجالهاي متعدد رفته است، اين احتمال را تقويت ميكند. مانند «قال رسول الله: يكون قبل خروج الدجال نيف علي سبعين دجالا؛ پيش از خروج دجال، بيش از هفتاد دجال، خروج خواهند كرد.» (كنز العمال، ج۱۴، ص۲۰۰) بنابراين احتمال، در حقيقت و قضيه دجال نشانهي اين مطلب است كه در آستانه انقلاب امام مهدي(ع) افراد فريب كار و حيلهگري براي نگه داشتن فرهنگ و نظام جاهلي همه تلاش خود را به كار ميگيرند و با تزوير و حيلهگري، مردم را نسبت به اصالت تحقق انقلاب جهاني منجي، دل سرد و يا دو دل ميكنند.
اين كه در همين روايات تأكيد شده است: «هر پيامبري، امت خويش را از خطر دجال بر حذر داشته است». خود تأييدي ديگر بر همين احتمال است كه مقصود از دجال، هر شخص حيلهگر و دروغگويي است كه قبل از خروج حضرت مهدي(ع) در صدد فريب مردم است.
۲٫ دجال، كنايه از كفر جهاني و سيطرهي فرهنگ مادي بر همه جهان باشد. استكبار، با ظاهري فريبنده و با قدرت مادي و صنعتي و فني عظيمي كه در اختيار دارد، سعي ميكند مردم را فريب دهد و مرعوب قدرت و ظاهر فريبنده خود كند. بر اين اساس، اين كه پيامبران امتهاي خود را از فتنه دجال بيم دادهاند «ما بعث الله نبيا الا و قد انذر قومه الدجال… ؛ هيچ پيامبري مبعوث نشد، مگر آن كه قوماش را از فتنه دجال بر حذر داشت(بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۰۵) به اين معنا است كه آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطهي حاكميت طاغوت و استكبار جهاني بر حذر داشتهاند. پس احتمال ميرود، منظور از دجال با آن شرايط و اوصافي كه در اين روايات براي او شمرده شده، همان استكبار جهاني باشد. در اوصاف دجال گفته شده «كوهي از طعام و شهري از آب، به همراه دارد». اين كنايه از امكانات عظيم و گستردهاي است كه استكبار در اختيار دارد.
براي آگاهي بيشتر به كتاب چشم به راه مهدي، مركز انتشارات دفتر تبليغات قم، جمعي از نويسندگان ص۲۸۹ و دادگستر جهان، ابراهيم اميني، مراجعه شود.
۱۱-منظور از ارتش سفياني چيست؟ در زمان ظهور امام زمان چه نقشي ايفا ميكند؟
پاسخ :در روايات آمده سفياني مردي است از نسل ابو سفيان كه قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) از منطقه ي شام قيام مي كند و در صدد تصرف سرزمين مسلمانان بر مي آيد و براي گرفتن و كشتن شيعيان جايزه تعيين مي كند و سرانجام در آستانه ي ظهور حضرت ، در سرزميني ميان مكه و مدينه ( بيداء) با سپاهش در زمين فرو رفته و هلاك مي شود .
۱۲-امام زمان(عج)هنگام ظهور با چه سلاحي مي جنگد؟
پاسخ : هرچند در تعابير روايات سخن از قيام حضرت با شمشير است ليكن به نظر محققين شمشير موضوعيت ندارد بلكه مقصود از قيام با سيف قيام با اسلحه است و چون اسلحه در زمان گذشته شمشير بوده تعبير به سيف شده است همچنين از مجموع رواياتى كه دربارة حركت حضرت مهدي(عج) وارد شده است، متوجّه مى شويم كه از وسايلى كه در زمان ظهور حضرت(عج) وجود دارد، استفاده مى كند، مثلاً در بعضي روايات وارد شده است:
“سيركب السّحاب ويرقى فى الاسباب؛۱[۳] ابر سوار شده و از اسباب و علل (روزگارش) بالا مى رود [تمام اسباب و علل جهان رام او خواهد بود]“.وقتى حضرت از مدينه، در پشت كوفه (عراق) فرود مى آيد، در هفت لايه از نور قرار دارد كه دانسته نمى شود در كدام يك از آنها است.۲[۴]در بعضى ديگر از روايات وارد شده است:
“هنگامى كه پرچمش را به اهتزاز در آورد، فاصلة ميان مشرق و مغرب براى او روشن شود”.[۵]به نظر ميرسد كه امام (عج) از وسايل عصرشان استفاده مى كند، چرا كه هر پيامبر و امامى از وسايل عصر استفاده مى كردند. به علاوه حضرت (عج) معجزاتى دارد همانند عصاى موسي(ع) و خاتم سليمان و معجزاتى كه از خود نشان مى دهد. شايد وسايلى كه حضرت استفاده ميكند، پيشرفته تر از وسايل عصر خود باشد، چرا كه در روايتى امام صادق(ع) فرمود:
“دانش بيست و هفت حرف [باب] است. تمام آنچه را كه پيامبران آورده اند، دو حرف بيشتر نيست… اما هنگامى كه قائم (عج) ما قيام كند، بيست و پنج حرف [باب] ديگر را ظاهر سازد. وظيفه ي ما اين است كه آمادگي روحاني پيدا كنيم يعني با تهذيب و تزكيه ي نفس خود را آنگونه بسازيم كه لياقت و قابليت سربازي حضرت را داشته باشيم.
۱۳-انتظار چيست و متنظر واقعي كيست؟
پاسخ: حقيقت انتظار آن است كه انسان منتظر و چشم به راه، خود و محيطش را براي آمدن منتظر و منجي موعود آماده كند. اين آمادگي بسته به فرد مورد انتظار، معنا و ارزش مييابد. براي مثال كسي كه انتظار زائر بيت الله را ميكشد و مسافر او از سفر مكه ميآيد، طبعا معناي انتظار براي او اين است كه خانه را مرتب كند و وسايل پذيرايي را فراهم سازد و… ، منتظر امام زمان(ع) نيز به كسي گفته ميشود كه خود را براي آمدن چنين بزرگ مردي آماده كند. و طبيعي است كه بايد خود را در گروه بندگان صالح قرار دهد، دين را در زندگي خود جاري سازد و ديگران و محيط را براي آمدنش مهيا كند. از اين رو انتظار فرج بنا بر فرمايش پيامبر(ص) افضل اعمال است. و هر كس تلاش دروني او براي عبادت و عبوديت و كوشش بيروني او براي زمينه سازي و جهت دهي مردم و محيط بيشتر باشد، موفق تر است.
۱۴- ما در زمان غيبت امام زمان (عج) چه وظيفه اي داريم چون بعضي از اطرافيان ما را مسخره مي كنند ، چگونه با آنها برخورد كنيم ؟
پاسخ: ما بايد به وظايف يك انسان منتظر پايبند باشيم، و در برخورد با ديگران اولا سعي كنيم برخورد و رفتار اسلامي داشته باشيم، ثانيا اگر توانايي گفتگو داريم با بحث و گفتگو به صورت صحيح مباحث امام زمان(عج) را بررسي كنيم و الا از افراد مطلع مدد بگيريم. ما نبايد به خاطر تمسخر ديگران كه معمولا از روي جهل است خود دچار انحراف در فكر يا عمل شويم، بلكه بايد از خدا كمك بخواهيم و بر او توكل كنيم و آنچه در توان داريم براي زنده كردن نام و ياد و معرفت امام زمان(ع) به صورت صحيح تلاش كنيم.
۱۵-درس خواندن بهتر است يا كار فرهنگي براي رضايت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف انجام دادن؟
عمل به وظايف و دستورهاي اسلامي بايد جامع باشد. اگر فردي بخواهد فقط به يك جنبه بپردازد و از ساير تكاليف غافل باشد، انساني تك بعدي و قطعاً كارش ناقص است. مثلاً برخي افراد مريض (تالاسمي) فقط قسمتي از بدنشان رشد مي كند و اين عيب محسوب مي شود. احكام اسلامي و وظايف انسان ها مانند يك پيكر است. قرار نيست انسان تنها به قسمت خاصي از پيكر بپردازد و از قسمت هاي ديگر غافل بماند. قطعاً امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف خوب درس خواندن را مي پسندد و همه ما وظيفه داريم براي او كاري انجام دهيم. اگر تزاحمي صورت گرفت، وظيفه، عمل كردن به مهم ترين كار است. اگر امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف يار با سواد و دانشمند و متفكر داشته باشد، بهتر است از اين كه يار او بي سواد و جاهل باشد.
بنابراين، اولين و مهم ترين وظيفة دانش آموزان، خوب درس خواندن است تا بتوانند با آموختن و رشد و شكوفايي، بهترين روش خدمت به امام عجل الله تعالي فرجه الشريف را تشخيص بدهند؛ اما در كنار آن بايد از مسئوليت هاي مهمي كه در قبال امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بر عهده دارند نيز غفلت نورزند. دانش آموزان مي توانند با برنامه ريزي و حذف كارهاي غير ضروري و زايد به خوبي هم درس بخوانند و هم وظايفي را كه در قبال امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف دارند به نحو احسن انجام دهند.
۱۶-آيا داستان جزيره خضراء واقعيت دارد ؟
پاسخ: بررسي منابع داستان جزيره خضراء
اصل اين قضيه به دو حكايت باز ميگردد كه در بحار الانوار ج۵۳، ص۲۱۳، و ج۵۲، ص۱۵۹ چاپ اسلاميه آمده است.
الف. حكايت اول از كمال الدين، احمد بن محمد يحيي انباري است كه در سال ۵۴۳ هجري(حدود ۹۰۰ سال قبل) نقل شده است.(اين حكايت را ناشر بحار الانوار از محدث نوري در جنة المأوي نقل و به بحار الانوار اضافه ميكند).
ب. حكايت دوم را علي بن فاضل مازندراني در سال ۶۹۹ هجري قمري(۷۰۰ سال پيش) نقل كرده است.
نكات مشترك دو حكايت:
۱٫ محل سكونت امام زمان(ع) و فرزندان آن حضرت در جزيرهاي در ميان درياست.
۲٫ امام زمان(ع) اكنون همسر و فرزند دارد.
۳٫ جزيرهاي كه امام زمان(ع) در آن است، بسيار خوش آب و هوا و سرسبز بوده و در نقاط ديگر دنيا نظير ندارد.
۴٫ در آن جزيره ميتوان امام زمان(ع) را ديد.
۵٫ نظم اجتماعي، رفاه و كيفيت سلوك مردم در آن جزيره بسيار عالي است.
۶٫ ناقلان هر دو داستان(انباري و فاضل مازندراني) ناشناخته و مجهول هستند.
نظرات راجع به اين دو حكايت:
۱٫ گروه اندك بر اين عقيدهاند كه داستان واقعي است.
۲٫ برخي از كساني كه اصل داستان را پذيرفتهاند آن را با مثلث برمودا نيز تطبيق دادهاند.(ر.ك ناجي نجرا، جزيره خضرا و تحقيقي پيرامون مثلث برمودا، ترجمه علي اكبر مهدي پور؛ سيد جعفر رفيعي، جزيره خضراء)
۳٫ پژوهشكران سترگي چون جعفر كاشف الغطاء، آقا بزرگ تهراني، علامه شوشتري، جعف مرتضي عاملي، محمد باقر بهبودي و … بر اين عقيدهاند كه داستان جزيره خضرائ واقعيت ندارد و بر دو حكايتي كه اصل داستان را پايه گدذاري كردهاند، اشكالات متعدد سندي ، تاريخي و متني وارد است و آن دو نقل را كاملا از درجه اعتبار ساقط نمودهاند.
اينك به اختصار به ذكر برخي از مشكلات كه به هر يك از اين دو حكايت وارد شده است، به صورت جداگانه ميپردازيم:
الف. حكايت علي بن فاضل مازندراني:
ـ اشكالات سندي:
۱٫ مرحوم علامه مجلسي در بحار الانوار تصريح كرده كه اين حكايت را در كتابهاي معتبر نيافته و به همين علت آن را به صورت مستقل در بابي جداگانه نقل ميكند(بحار الانوار، چاپ اسلاميه، ج۵۲، ص۱۶۹)
۲٫ هيچ يك از علما و بزرگان معاصر علي بن فاضل مازندراني، هم چون علامه حلي و ابن داوود اسمي از او و داستانش به ميان نياوردهاند. از اين رو، اين قضيه از چند حال خارج نيست: يا معاصران وي داستان او را دروغ و باطل تلقي كردهاند، يا اصلا چنين داستاني را نشنيدهاند و يا اينكه اين داستان در زمانهاي بعد از آنها ساخته شده است.
۳٫ در ميان منابع موجود، كهنترين مأخذي كه براي اين داستان به چشم ميخورد كتاب مجالس المؤمنين نوشته قاضي نورالله شوشتري است كه در سال ۱۰۱۹ هجري قمري به شهادت رسيده است. اين در حالي است كه داستان جزيره خضرائ مربوط به سال ۶۹۹ هجري است.(جعفر مرتضي عاملي، جزيره خضراء، افسانه يا واقعيت، ص۱۹۰).(يعني اين كتاب، حدود ۳۰۰ سال بعد نوشته شده است).
بر اين حكايت از نظر سندي اشكالات ديگري نيز وارد است كه علاقمندان ميتوانند به منابعي كه در پايان معرفي ميگردد مراجعه كنند. ما در اينجا به دليل اختصار، به همين مقدار بسنده ميكنيم.
ـ اشكالات متني:
در داستان علي بن فاضل، به مطالبي اشاره شده كه با مسلمات ديني سازگاري ندارد و روايات بسياري بر خلاف آن مطالب آمده است از جمله در متن روايات آمده كه فاضل مازندراني از شخصي به نام سيد شمس الدين ميپرسد: چرا در ميان برخي آيات قرآن كريم ارتباط منطقي وجود ندارد/ سيد شمس الدين پاسخ ميدهد: اين قرآني است كه خليفه اول(ابوبكر) جمع آوري كرده و بعضي آيات آن را حذف نموده است. او قرآن امام علي(ع) را نپذيرفت؛ به همين دليل بعضي از آيات آن با هم سازگاري ندارد.
همانگونه كه مشاهده ميشود، اگر كسي اين بخش از حكايت را قبول كند، به تحريف قرآن كريم معتقد شده است. اين مطلب به اجماع شيعه و سني و به موجب تصريح آيه « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛«البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم آن را پاسباني خواهمي نمود»(حجر، ۹) باطل و مردود است. از اينها گذشته اهتمام و توجه زياد مسلمانان به نوشتن و حفظ قرآن و تعدد نسخهها و شيوع آن در بين مسلمانان، از زمان پيامبر(ص) و زير نظر مستقيم آن حضرت تا حدي بود كه تبديل و تحريف آن، از امور ناشدني و ممتنع به به شمار ميآيد.
به علاوه چگونه ميتوان پذيرفت كه عموم شيعيان در رنج و سختي و تحت فشار ظلم و ستم باشند ولي حضرت (و فرزندان او، بر فرض اينكه فرزند داشته باشد) در جزيرهاي خوش آب و هوا، در آسايش زندگي كنند. اين بر خلاف سيره اهل بيت است.
ب. حكايت انباري:
ـ اشكالات سندي:
داستان انباري فاقد هر گونه استناد است. چون صاحب كتاب التعازي خود، آن را نقل نكرده است؛ بلكه استنساخ كننده نامعلومي آن را در پايان كتاب التعازي افزوده كه از اساس معلوم نيست اين خبر را از كجا و از چه كسي شنيده است.
همچنين اشخاص مذكور در سند، شناخته شده نيستند و در كتابهاي رجالي شيعه ذكري از آنان به ميان نيامده است و شخصي هم كه خبر را نقل كرده مجهول است. فقط بيان شده كه شخصي مسيحي بوده است.
ـ اشكالات متني:
از متن حكايت اين طور استفاده ميگردد كه تاجري مسيحي با تعدادي يهودي و اهل سنت به زيارت نايب صاحب الامر(ع) مشرف ميشوند. چگونه ممكن است صدها مسلمان شيعه و عالم با تقوا و عاشق امام زمان(ع) به چنين افتخاري نرسند ولي اين جماعت چنين سعادتي داشته باشند؟
نكته ديگر اين كه در متن داستان، از شهرهايي نام برده شده كه در منابع جغرافيايي معتبر و كهن مانند معجم البلدان و ياقت حموي، اصلا نامي از آنها برده نشده است. حال در صورتي كه در اين دو منبع اسامي روستاهاي دور افتاده هم از قلم نيفتاده، چگونه ممكن است از جزيرهاي با اين عظمت ذكري به ميان نيامده باشد.
نكته آخر اين كه در متن حكايت آمده كه فرزند امام زمان(ع) از يهود و نصارا جزيه گرفت، ولي اموال اهل سنت را مصادره كرد.
علاقهمندان ميتوانند براي مطالعه بيشتر به كتابها و منابعي كه در ذيل معرفي ميگرددع مراجعه كنند:
۱٫ علامه شوشتري، جعفر مرتضي عاملي، ابراهيم اميني، جزيره خضراء افسانه يا واقعيت، ترجمه ابوالفضل طريقهدار.
۲٫ غلامرضا نظري، جزيره خضراء، تحريفي در تاريخ شيعه.
۳٫ سيد جعفر مرتضي عاملي، جزيره خضراء در ترازوي نقد، ترجمه سپهري.
۴٫ مجتبي كلباسي، «بررسي افسانه جزيره خضراء»، فصلنامه انتظار، شمارههاي يك تا چهار
۱۷-آيا مثلث برمودا همان جزيره خضراء است ؟
پاسخ: درباره اين مسأله به نكاتي توجه داده ميشود:
۱٫ در شمال غربي اقيانوس(نزديك قاره آمريكا) جزاير كوچكي (حدود ۳۶۰ جزيره كه ۲۰ جزيره آن مسكوني است) وجود دارد اين جزاير به برمودا معروف هستند. برمودا نام يكي از جزاير بزرگ آن مجموعه است.
۲٫ مثلث برمودا به منطقهاي مثلث شكل ميگويند كه يك راس آن، جزيره برمودا(۳۳ درجه شمالي و ۶۴ درجه غربي) است. و يك راس آن بندر ميامي در ساحل شرقي ايالت فلوريدا از مهمترين بنادر ايالات متحده است. راس ديگر آن نيز سن خوان(سن ژاون) پايتخت پورتوريكو يكي از جزاير بزرگ درياي كارائيب است كه در شرق كشور دومينيكن قرار دارد.
۳٫ از آنچه در بالا گفتيم وجود محلي به نام جزيره برمودا و ناحيهاي به نام مثلث برمودا ثابت ميشود. اين جزاير از لحاظ جغرافيايي، محل مشخصي دارد و در نقشهها ثبت شده است.
۴٫ اصل نكته درباره اين جزيره و مثلث برمودا اخباري است كه مخابره و ثبت شده است. در حدود ۱۳۵۵ ش يعني دو سال قبل از انقلاب اسلامي در ايران در تمام مطبوعات و راديوها اخباري عجيب و غريب از حوادث دردناك و اسرارآميز از اين جزيره و منطقه نوشته و اعلام شد و به تبع آن در مجلات داخلي ايران نيز چيزهايي ترجمه و بيان گرديد. اما اينك ديگر از آن خبرها نيست و در سالهاي اخير ديگر از چنين حادثههايي سخن گفته نميشود در حالي كه با گسترش ارتباطات بايد اخبار بيشتر و دقيق تر از گذشته ارائه شود.
۵٫ بعضي درباره پخش گسترده اين اخبار استدلال كردهاند كه چون كشور كوبا رابطه خوبي با شوروي سابق داشت و از طرفي نزديك بودن آن به ايالات متحده آمريكا خطر جدي براي آمريكا محسوب ميشد و ميتوانست جايي براي نصب ابزار جاسوسي و جنگي و در واقع پايگاهي براي شوروي در نزديكي آن كشور باشد، لذا آمريكا به اين فكر افتاد كه در نزديكي كوبا(مثلث برمودا) با شايعه كردن اين اخبار، منطقه خطرناك و نا امني ايجاد كند و در آنجا پايگاهي بسازد كه كوبا را از نزديك زير نظر بگيرد و اگر كسي خواست نزديك شود، او را از بين برده و آن را به نيروهاي اسرار آميز منتسب سازد.
بنابراين اخبار مخابره شده همه جنبه سياسي و امنيتي داشته و در واقع ساختگي بوده است. البته امكان دارد براي واقعي جلوه كردن، چند هواپيما و كشتي را نيز از بين برده باشند. زيرا از آن جنايتكاران چنين چيزهايي بعيد نيست.
۶٫ متاسفانه بعضي با شنيدن اين اتفاقات و مشخصات ادعا كردند يا احتمال دادند كه آن منطقه همان جزيره خضراء و محل زندگي اهل بيت امام زمان است در حالي كه اين احتمالي بيش نبوده و عقيدهاي شخصي است كه ابراز گرديده است. و ميتواند نشان كج سليقگي افراد باشد. زيرا وقتي اخبار دردآور و غم انگيز كشته شدن عدهاي افراد بي گناه كه بعضا راه را گم كردهاند يا سوار بر كشتي تجاري بودهاند دنيا را گرفت (بر فرض واقعيت داشتن اين جريانها) و همه متاسف و ناراحتند و اظهار همدردي ميكنند معلوم است كسي كه بلند شود و ادعا كند كه آنجا جزيره امام است و حضرت و يارانش چنين كارهايي را انجام دادهاند از روي ناآگاهي است! به راستي اين ادعا به شنوندگان و خوانندگان چه پيامي را القا ميكند؟ آيا جز اين است كه به خشونت طلبي و خونريزي دين اسلام و پيشوايان دين تاكيد ميكنند.
۷٫ وقتي از مدعيان وجود جزيره خضرائ ميپرسند چرا تا به حال آن را كسي روي كره زمين نديده است؟ ميگويند از قدرت خدا دور نيست كه آن را به حالت معجزه آسا و خارق العاده از چشمها دور كند و كسي آن را نبيند.
بايد از اينها پرسيد اگر خدا چنين كاري ميكند، پس چه لزومي براي نابودسازي هواپيماها و كشتيها در آن منطقه هست و چرا بايد اين افراد بي گناه كشته شوند در حالي كه ميشود آنجا را نبينند و رد شوند؟ در حالي كه آنچه در حديث جزيره خضراء آمده(بنا به صحت آن) اشاره به كشته شدن دشمنان دارد. آيا كسي كه راه را گم كرده و اتفاقا به انجا رسيده دشمن و مستوجب قتل است؟ آيا ارائه چنين تصويري از اسلام و امام صحيح است؟
نتيجه
يكم: مثلث برمودا وجود دارد، اما اخبار نقل شده درباره آن ساختگي و براي مقاصد سياسي بوده است.
دوم: تطبيق آن بر جزيره خضراء ادعايي شخصي است و فقط توسط يك فرد ناشناخته به نام ناجي النجار ابراز گرديده است. به نوشته خود او فقط به خاطر تشابهاتي كه بين جريان جزيره خضراء و اتفاقات نقل شده درباره مثلث برمودا وجود داشته به اين نتيجه گيري رسيده است و طبيعي است كه چنين نتيجه گيري، ارزش علمي ندارد.
سوم: پذيرش چنين چيزي، خدشه دار كردن چهره دين و خشن و خطرناك جلوه دادن امام رحمت و رأفت است كه با قوانين مسلم دين سازگاري ندارد.
براي آگاهي بيشتر رك:
۱٫ فصلنامه انتظار ش۱ تا ۴، مقاله بررسي افسانه جزيره خضراء، مجتبي كلباسي؛
۲٫جزيره خضراء از افسانه تا واقعيت، سيد جعفر مرتضي ترجمه ابوالفضل طريقه دار
۱۸-توضيحي در رابطه با مسجد مقدس جمكران و نحوه ساخت آن و كتابي معرفي نماييد.
پاسخ: شيخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمي معاصر صدوق در تاريخ قم نقل كرده از كتاب «مونس الحزين في معرفة الحق و اليقين» از مصنفات شيخ ابي جعفر محمد بن بابويه قمي به اين عبارت رد باب بناي مسجد جمكران از قول حضرت امام محمد مهدي(ع) كه سبب بناي مسجد مقدس جمكران و عمارت آن به قوم امام(ع) اين بوده است كه شيخ عفيف صالح حسن بن مثله جمكراني ميگويد كه : من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سال ۳۹۳ هـ . ق(يا ۳۷۳ هـ .ق) در سراي خود خفته بودم كه ناگاه جماعتي مردم به در سراي من امدند، نصفي از شب گذشته بود؛ مرا بيدار كردند و گفتند: «برخيز! و طلب امام محمد مهدي صاحب الزمان(ع) را اجابت كن كه تو را ميخواند».
حسن گفت: من برخواستم به هم بر آمدمو آماده شدم. گفتم:«بگذاريد تا پيراهنم بپوشم».
آواز آمد كه: «هو ما كان قميصك». پيراهن به بر مكن كه از تونيست!
دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتن. آواز آمد كه:«ليس ذلك منك، فخذ سراويلك». يعني آن سراويل كه برگفتي از تو نيست، از آن خو برگير!
آن را انداختم و از خود برگرفتم و در پوشيدم و طلب كليد در سراي آمدم. آواز آمد كه: «الباب مفتوح».
چون به در سراي آمدم، جماعتي بزرگان را ديدم، سلام كردم، جواب دادند و ترحيب كردند.(مرحبا گفتند) مرا بياوردند تا بدان جايگاه كه اكنون مسجد است؛ چون نيك بنگريدم، تختي ديدم نهاده و فرشي نيكو بر آن تخت گسترده و بالشهاي نيكو نهاده و جواني سي ساله بر آن تخت تكيه بر چهار بالش كرده و پيري پيش او نشسته و كتابي در دست گرفته و بر آن ميخواند و فزون از شصت مرد بر اين زمين بر گرد او نماز ميكنند. بعضي جامههاي سفيد و بعضي جامههاي سبز داشتند و آن پير حضرت خضر بود.
پس آن پير مرا نشاند و حضرت امام(ع) مرا به نام خود خواند و گفت: «برو و حسن مسلم را بگو كه تو چند سال است كه عمارت اين زمين ميكني و مي كاري و ما خراب ميكنيم و پنج سال است كه زراعت ميكني و امسال ديگر باره باز گرفتن و عمارتش ميكني، رخصت نيست كه تو در اين زمينع ديگر باره زراعت كني. بايد هر انتفاع كه از اين زمين برگرفتهاي، رد كني تا بدين موضع مسجد بنا كنند و بگو اين حسن مسلم را كه اين زمين شريفي است و حق تعالي اين زمين را از زمينهاي ديگر برگزيده است و شريف كرده و تو با زمين خود گرفتني و دو پسر جوان، خداي عزوجل از تو باز ستد و تو تنبيه نشدي و اگر نه چنين كني آزار وي به تو رسد، آنچه تو آگاه نباشي».
حسن مثله گفت: «يا سيدي و مولاي! مرا در اين نشاني بايد كه جماعت سخن بي نشان و حجت نشنوند و قول مرا مصدق ندارند».
گفت «انا سنعلم هناك». علامت ما اينجا بكنيم تا تصديق قول تو باشد تو برو و رسالت ما بگذار.
به نزديك سيد ابولاحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است، از او طلب كند و بستاند و به ديگران دهد تا بناي مسجد نهند و باقي وجوه از رهق به ناحيه اردهال كه ملك ما است بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند.
طريقه خواندن نماز تهيت جمكران و نماز امام زمان(ع):
مردم را بگو تا رغبت بكنند بدين موضع و عزيز دارند و چهار ركعت نماز اينجا بگزارند:
دو ركعت تحيت مسجد در هر ركعتي يك بار الحمد و هفت بار «قل هو الله احد». و تسبيح ركوع و سجود هفت بار بگويند.
و دو ركعت نماز امام صاحب الزمان(ع) بگزارند بر اين نسق: چون فاتحه خواند به «اياك نعبد و اياك نستعين». رسد، صد بار بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در ركعت دوم نيز به همين طريق بگزارد و تسبيح در ركوع و سجود، هفت بار بگويد و چون نماز تمام كرده باشد، تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهرا(س) و چون از تسبيح فارغ شود، سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش بفرستد».و اين نقل از لفظ مبارك امام(ع) است كه: «فمن صليهما فكانما صلي في البيت العتيق». يعني هر كه اين دو ركعت نماز بگذارد، همچنين است كه دو ركعت نماز در كعبه گزارده باشد.
حسن مثله جمكراني گفت: من چون اين سخن بشنيدم گفتم با خويشتن كه: «گويا اين موضع است كه تو ميپنداري. «انما هذا المسجد للامام صاحب الزمان». و اشارت بدان جوان كردم در چهار بالش نشسته بود.
پس آن جوان به من اشارت كرد كه «برو!» من بيامدم چون پارهاي راه بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند: «بزي در گله جعفر كاشاني راعي است، بايد آن بز را بخري، اگر مردم ده بها نهند بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بدهي و آن بز را بياوري و بدين موضع بكشي فردا شب.
آنگاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان آن بز را بر بيماران و كسي كه علتي داشته باشد سخت، انفاق كني حق تعالي همه را شفا دهد و بز ابلق است و مويهاي بسيار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جچانبي و چهار بر جانبي كذو الدرهم سياه و سفيد همچون درمها».
رفتم، مرا ديگر باره بازگردانيد و گفت: «هفتاد روز يا هفت روز ما اينجاييم». اگر بر هفت روز حمل كني دليل كند بر شب قدر كه بيست و سوم است و اگر بر هفتاد حمل كني، شب بيست و پنجم ذي القعده بود و روز بزرگوار است.
پس حسن مثله گفتك بيامدم تا خانه و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر كرد. فرض بگزاردم و نزديك علي المنذر آمدم آن احوال با وي بگفتم. او با من بيامد. رفتم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند. پس گفت «بالله!» نشان و علامتي كه امام(ع) مرا گفت، يكي اين است كه زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر است.
پس به نزديك سيد ابولاحسن الرضا شديم، چون به در سراي وي رسيدم، خدم و حشم وي را ديدم كه مرا گفتند: «از سحر گاه سيد ابوالحسن در انتظار تو است، تو از جمكراني؟»
گفتم: «بلي»
من در حال به درون رفتم و سلام و خدمت كردم، جواب نيكو داد و اعزاز كرد مرا به تمكين نشاند و پيش از آنكه من حديث كنم مرا گفت: اي حسن مثله! من خفته بودم در خواب، شخصي مرا گفت: «حسن مثله نام، مردي از جمكران پيش تو ايد بامداد، بايد از آنچه گويد سخن او را مصدق داري و بر قول او اعتماد كني كه سخن او سخن ما است. بايد كه قول او را رد نگردادني». از خواب بيدار شدم. تا اين ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح با وي بگفت. در حال فرمود تا اسبها را زين برنهادند و بيرون آودند و سوار شدند. چون به نزديك ده رسيدند، جعفر راعي، گله بر كنار راه داشت. حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز، از پس همه گوسفندان ميآمد، پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت كه به وي دهد و بز را بياورد. جعفر راعي سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديدهام و در گله من نبوده است، الا امروز كه ميبينم و هر چند كه ميخواهم اين بز را بگيرم ميسر نميشود و اكنون كه پيش آمد.
پس بزط را همچنان كه سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند و بكشتند و سيد بو الحسن الرضا بدين موضوع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند و انتفاع از او بستند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب پوشانيدند و سيد بو الحسن الرضا زنجريها و ميخها را به قم برد و در سراي خود گذاشت. همه بيماران و صاحب علتان ميرفتند و خود را به زنجير ميماليدند، خداي تعالي شفاي عاجل ميداد و خوش ميشدند.
ابوالحسن محمد بن حيدر گويد كه: به استفاضه شنيدم كه :«سيد ابوالحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم و بعد از آن فرزندي از آن وي را بيماري نازل شد و وي در خانه شد و سر صندوق را برداشتند زنجيرها و ميخها را نيافتند.
اين مختصري از احوال آن موضع شريف كه شرح داده شد.
مطالعه كتابهاي مسجد جمكران ميعادگاه عشاق حضرت مهدي(ع) اثر مصطفي مصباح، و آيينه اسرار اثر سيد حسين كريمي قمي پيشنهاد ميشود.
۱۹-آيا صحت دارد كه حضرت مهدي (ع)در جزيره اي دور افتاده زندگي مي كنند . گذشته از اينكه آقا هميشه در ميان ما حضور دارند ؟
پاسخ: بررسي منابع داستان جزيره خضراء
اصل اين قضيه به دو حكايت باز ميگردد كه در بحار الانوار ج۵۳، ص۲۱۳، و ج۵۲، ص۱۵۹ چاپ اسلاميه آمده است.
الف. حكايت اول از كمال الدين، احمد بن محمد يحيي انباري است كه در سال ۵۴۳ هجري(حدود ۹۰۰ سال قبل) نقل شده است.(اين حكايت را ناشر بحار الانوار از محدث نوري در جنة المأوي نقل و به بحار الانوار اضافه ميكند).
ب. حكايت دوم را علي بن فاضل مازندراني در سال ۶۹۹ هجري قمري(۷۰۰ سال پيش) نقل كرده است.
نكات مشترك دو حكايت:
۱٫ محل سكونت امام زمان(ع) و فرزندان آن حضرت در جزيرهاي در ميان درياست.
۲٫ امام زمان(ع) اكنون همسر و فرزند دارد.
۳٫ جزيرهاي كه امام زمان(ع) در آن است، بسيار خوش آب و هوا و سرسبز بوده و در نقاط ديگر دنيا نظير ندارد.
۴٫ در آن جزيره ميتوان امام زمان(ع) را ديد.
۵٫ نظم اجتماعي، رفاه و كيفيت سلوك مردم در آن جزيره بسيار عالي است.
۶٫ ناقلان هر دو داستان(انباري و فاضل مازندراني) ناشناخته و مجهول هستند.
نظرات راجع به اين دو حكايت:
۱٫ گروه اندك بر اين عقيدهاند كه داستان واقعي است.
۲٫ برخي از كساني كه اصل داستان را پذيرفتهاند آن را با مثلث برمودا نيز تطبيق دادهاند.(ر.ك ناجي نجرا، جزيره خضرا و تحقيقي پيرامون مثلث برمودا، ترجمه علي اكبر مهدي پور؛ سيد جعفر رفيعي، جزيره خضراء)
۳٫ پژوهشكران سترگي چون جعفر كاشف الغطاء، آقا بزرگ تهراني، علامه شوشتري، جعف مرتضي عاملي، محمد باقر بهبودي و … بر اين عقيدهاند كه داستان جزيره خضرائ واقعيت ندارد و بر دو حكايتي كه اصل داستان را پايه گدذاري كردهاند، اشكالات متعدد سندي ، تاريخي و متني وارد است و آن دو نقل را كاملا از درجه اعتبار ساقط نمودهاند.
اينك به اختصار به ذكر برخي از مشكلات كه به هر يك از اين دو حكايت وارد شده است، به صورت جداگانه ميپردازيم:
الف. حكايت علي بن فاضل مازندراني:
ـ اشكالات سندي:
۱٫ مرحوم علامه مجلسي در بحار الانوار تصريح كرده كه اين حكايت را در كتابهاي معتبر نيافته و به همين علت آن را به صورت مستقل در بابي جداگانه نقل ميكند(بحار الانوار، چاپ اسلاميه، ج۵۲، ص۱۶۹)
۲٫ هيچ يك از علما و بزرگان معاصر علي بن فاضل مازندراني، هم چون علامه حلي و ابن داوود اسمي از او و داستانش به ميان نياوردهاند. از اين رو، اين قضيه از چند حال خارج نيست: يا معاصران وي داستان او را دروغ و باطل تلقي كردهاند، يا اصلا چنين داستاني را نشنيدهاند و يا اينكه اين داستان در زمانهاي بعد از آنها ساخته شده است.
۳٫ در ميان منابع موجود، كهنترين مأخذي كه براي اين داستان به چشم ميخورد كتاب مجالس المؤمنين نوشته قاضي نورالله شوشتري است كه در سال ۱۰۱۹ هجري قمري به شهادت رسيده است. اين در حالي است كه داستان جزيره خضرائ مربوط به سال ۶۹۹ هجري است.(جعفر مرتضي عاملي، جزيره خضراء، افسانه يا واقعيت، ص۱۹۰).(يعني اين كتاب، حدود ۳۰۰ سال بعد نوشته شده است).
بر اين حكايت از نظر سندي اشكالات ديگري نيز وارد است كه علاقمندان ميتوانند به منابعي كه در پايان معرفي ميگردد مراجعه كنند. ما در اينجا به دليل اختصار، به همين مقدار بسنده ميكنيم.
ـ اشكالات متني:
در داستان علي بن فاضل، به مطالبي اشاره شده كه با مسلمات ديني سازگاري ندارد و روايات بسياري بر خلاف آن مطالب آمده است از جمله در متن روايات آمده كه فاضل مازندراني از شخصي به نام سيد شمس الدين ميپرسد: چرا در ميان برخي آيات قرآن كريم ارتباط منطقي وجود ندارد/ سيد شمس الدين پاسخ ميدهد: اين قرآني است كه خليفه اول(ابوبكر) جمع آوري كرده و بعضي آيات آن را حذف نموده است. او قرآن امام علي(ع) را نپذيرفت؛ به همين دليل بعضي از آيات آن با هم سازگاري ندارد.
همانگونه كه مشاهده ميشود، اگر كسي اين بخش از حكايت را قبول كند، به تحريف قرآن كريم معتقد شده است. اين مطلب به اجماع شيعه و سني و به موجب تصريح آيه « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛«البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم آن را پاسباني خواهمي نمود»(حجر، ۹) باطل و مردود است. از اينها گذشته اهتمام و توجه زياد مسلمانان به نوشتن و حفظ قرآن و تعدد نسخهها و شيوع آن در بين مسلمانان، از زمان پيامبر(ص) و زير نظر مستقيم آن حضرت تا حدي بود كه تبديل و تحريف آن، از امور ناشدني و ممتنع به به شمار ميآيد.
به علاوه چگونه ميتوان پذيرفت كه عموم شيعيان در رنج و سختي و تحت فشار ظلم و ستم باشند ولي حضرت (و فرزندان او، بر فرض اينكه فرزند داشته باشد) در جزيرهاي خوش آب و هوا، در آسايش زندگي كنند. اين بر خلاف سيره اهل بيت است.
ب. حكايت انباري:
ـ اشكالات سندي:
داستان انباري فاقد هر گونه استناد است. چون صاحب كتاب التعازي خود، آن را نقل نكرده است؛ بلكه استنساخ كننده نامعلومي آن را در پايان كتاب التعازي افزوده كه از اساس معلوم نيست اين خبر را از كجا و از چه كسي شنيده است.
همچنين اشخاص مذكور در سند، شناخته شده نيستند و در كتابهاي رجالي شيعه ذكري از آنان به ميان نيامده است و شخصي هم كه خبر را نقل كرده مجهول است. فقط بيان شده كه شخصي مسيحي بوده است.
ـ اشكالات متني:
از متن حكايت اين طور استفاده ميگردد كه تاجري مسيحي با تعدادي يهودي و اهل سنت به زيارت نايب صاحب الامر(ع) مشرف ميشوند. چگونه ممكن است صدها مسلمان شيعه و عالم با تقوا و عاشق امام زمان(ع) به چنين افتخاري نرسند ولي اين جماعت چنين سعادتي داشته باشند؟
نكته ديگر اين كه در متن داستان، از شهرهايي نام برده شده كه در منابع جغرافيايي معتبر و كهن مانند معجم البلدان و ياقت حموي، اصلا نامي از آنها برده نشده است. حال در صورتي كه در اين دو منبع اسامي روستاهاي دور افتاده هم از قلم نيفتاده، چگونه ممكن است از جزيرهاي با اين عظمت ذكري به ميان نيامده باشد.
نكته آخر اين كه در متن حكايت آمده كه فرزند امام زمان(ع) از يهود و نصارا جزيه گرفت، ولي اموال اهل سنت را مصادره كرد.
علاقهمندان ميتوانند براي مطالعه بيشتر به كتابها و منابعي كه در ذيل معرفي ميگرددع مراجعه كنند:
۱٫ علامه شوشتري، جعفر مرتضي عاملي، ابراهيم اميني، جزيره خضراء افسانه يا واقعيت، ترجمه ابوالفضل طريقهدار.
۲٫ غلامرضا نظري، جزيره خضراء، تحريفي در تاريخ شيعه.
۳٫ سيد جعفر مرتضي عاملي، جزيره خضراء در ترازوي نقد، ترجمه سپهري.
۴٫ مجتبي كلباسي، «بررسي افسانه جزيره خضراء»، فصلنامه انتظار، شمارههاي يك تا چهار.
۲۰-لطفا توضيحي كامل در مورد ظهور حضرت مسيح بدهيد
۲۱- ايشان دقيقا همزمان با حضرت مهدي ظهور ميكنند؟
۲۲- هر يك وظايف جداگانه اي دارند؟
۲۳-مقام كداميك بالاتر است؟
پاسخ : در روايات آمده است اين كه حضرت عيسى(ع) پشت سر امام زمان(ع) نماز مىخواند و با آن حضرت بيعت مىكند. مثلاً از اميرالمؤمنين روايت است كه: «… حضرت مهدى داخل بيتالمقدس مىشود و نمازجماعت به امامت او برگزار مىشود پس در يك روز جمعه كه نمازجمعه در آن برقرار شده حضرت عيسى(ع) از آسمان نازل مىشود در حالى كه خوش صورت و زيباست، شبيهترين بندگان خداى عز وجل به ابراهيم خليل الرحمان(ع) است. در اين حال حضرت مهدى(عج) به طرف او برمىگردد و عيسى(ع) را مىبيند پس حضرت مهدى(عج) به عيسى(ع) مىگويد اى پسر بتول (مريم) امامت مردم كن در نماز، عيسى مىگويد براى شما امامت نماز برقرار داده شده است، پس حضرت مهدى(عج) جلو مىايستد و امامت مردم مىكند و عيسى پشت سرش مىايستد و با حضرت مهدى(عج) بيعت مىكند و…». از طرف ديگر در جاى خود ثابت شده است كه مقام امامت از مقام نبوت برتر است و ائمه اطهار(ع) مقامى فراتر از ديگر انبياء (غير از پيامبر خاتم«ص») دارند. در روايتى از امام صادق(ع) وارد شده است كه فرمود هيچ پيامبرى نيامده و مبعوث نشده مگر به معرفت ما ائمه و تفضيل و برترى دادن ما به غير ما. براى آگاهى بيشتر ر.ك: ۱- امامشناسى علامه محمد حسين تهرانى، ج ۴، بحث امام و علم كتاب ۲- امامت و رهبرى، ص ۱۶۸ – ۱۴۹، استاد شهيد مرتضى مطهرى ۳- جهان در آينده، سيد محمد حسين موسوى كاشانى ۴- مقام ولايت، زيارت جامعه كبيره ?-دادگستر جهان /ابراهيم اميني ?-عصر ظهور، على كورانى، سازمان تبليغات،
۲۴-آيا نام امام مهدي در قرآن آمده است؟
پاسخ: خير نام ايشان در قرآن نيامده است؛ علت اين را ما نميدانيم. البته برخي از بزرگان گفتهاند شايد يكي از علتها اين باشد كه اگر نام حضرت در قرآن ذكر ميشد، دشمنان قرآن را تحريف كرده و تغيير ميدادند و ما ديگر نميتوانستيم به درستي از قرآن استفاده كنيم. خداوند براي آنكه قرآن دچار دستكاري و تغيير نشود، نام ائمه(ع) را در قرآن ذكر نكرد. البته آيات متعددي از قرآن مربوط به امام زمان(ع) است؛ از جمله آيه ۱۰۵ سوره انبياء، آيه ۵۵ سوره نور و آيه ۳۳ سوره توبه
۲۵-چند سوال داشتم:۲۵- من از چند نفر از افراد برجسته شنيده ام كه ۷۰% پيروان حضرت مهدي از مسيحيان خواهند بود.آيا اين صحيح است؟ ۲۶- بسيار گفته مي شود كه حضرت مهدي با شمشير و براي خونخواهي امده و خونهاي زيادي ريخته خواهد شد آيا ساختن چنين تصويري خشن از حضرت مهدي درست است؟( در ضمن آيا ايشان در قرن ۲۱ با شمشير خواهند آمد!) ۲۷- ايشان پس از ظهور با كدام ابزار و چگونه در برابر قدرتمندان جهان با آن همه سلاح و تجهيزات پيشرفته خواهند ايستاد؟در ضمن آيا ايشان فقط با ظالمان جهان خواهند جنگيد و با ظالمان داخلي و وطني كاري نخواهند داشت؟به اميد تعجيل در فرج.
پاسخ : دوست محترم
حضرت حجت عليه السلام پس از ظهور مردم را به راه صحيح و روش استوار و دين حق و عدالت دعوت مي كند قرآن واقعي را به مردم عرضه مي كند و به فرامين قرآن عمل مي كند همه را به اين حق يعني اسلام، و دوري از گناه و ظلم دعوت مي كند و سيره و روش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را روش خود قرار مي دهد و تكاليف الهي و شريعت اسلام عمل مي كند. پس هر كسي اين حق را بپذيرد و با او بيعت كند و تكاليف اسلام را عمل كند زير لواي اوست و مورد محبت حضرت است و اِلا مورد غضب حضرت و از دشمنان او خواهد بود. و امام زمان عليه السلام به هيچ ستمكاري هيچ ارفاقي نمي كند چرا كه راه حق و حقيقت را بيان نموده و فرد ستمكار است كه دستور حضرت كه فرمان و امر خداوند متعال است را زير پا گذاشت.
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه “هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون” مي فرمايند: به خدا سوگند هنوز تاويل آن نازل نشده، وقتي قائم ان شاء الله بپاخيزد، پس چون خروج كند هيچ كافر يا مشركي باقي نماند مگر اينكه از خروج حضرت ناراحت باشد حتي اينكه اگر كافر يا مشركي در دل سنگ باشد آن سنگ خواهد گفت: اي مومن در دل من كافر يا مشركي هست او را بكش پس خداوند او را كنار مي زند و مومن او را مي كشد.(مكيال المكارم، ص۱۷۴)
معاويه ابن الدهني مي گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد آيه”يعرف المجرمون بسيماهم فيؤخذ بالنواصي و الاقدام” سوال كردم. حضرت فرمودند: اي معاويه در اين باره چه مي گويند؟ گفتم: فكر مي كنم كه خداوند متعال در قيامت مجرمين را به چهره هايشان مي شناساند پس او مي شود، از پيشاني و پاهاشان آنان را مي گيرند و به آتش مي افكنند.
حضرت فرمودند: چگونه خداوند جبار بارك و تعالي نياز دارد به شناختن خلايقي كه آنها را آفريده؟ گفتم فدايت شود پس معناي آن چيست؟ فرمودند هر گاه قائم ما بپاخيزد خداوند شناخت چهره ها را به آن حضرت عطا فرمايد. پس امر مي كند كافران را با پيشانيهايشان و قدمهايشان بگيرند و از دم شمشير بگذرانند.
عّياشي به سند خود از ابن بكير روايت مي كند كه گفت:
از حضرت ابوالحسن عليه السلام تفسر آيه:”ولد أشكم من في السّموات و الارض طوعا و كرها” را پرسيدم، فرمودند: درباره قائم عليه السلام نازل شده، هنگامي كه عليه يهود و نصاري و صائبين و زنادقه و مرتدها و كنار در شرق و غرب زمين قيام مي كند و اسلام را به آنها پيشنهاد مي كند هر كس با رضايت قلبي مسلمان شود، او را دستور مي دهد كه نماز بخواند و زكات بدهد و آنچه بر هر مسلمانان و واجب است را انجام دهد، و هر كس مسلمان نشد، گردنش را مي زند تا اينكه در شرق و مغرب زمين يك نفر غير موحد باقي نماند.
آنچه كه از روايات فهميده مي شود آن است كه امام عصر عليه السلام بعد از عرضه اسلام و دعوت به حق و حقيقت و هدايت مردم و بعد از آنكه حجت بر ايشان تمام مي شود، با شمشير با ايشان روبرو مي شود، و كفار و دشمنانشان را به هلاكت مي رسانند تا آنكه زمين از لوث وجودشان پاك شود. و همه جا را پاكي وحدانيت فرا گيرد.
در ضمن از آنجا كه امام زمان عجل الله تعالي فرجه حجت خداوند در عصر خود مي باشد مى بايست با دشمنان از راه معمول زمان مبارزه كند چرا كه بايد حجت خدا سرآمد هر روزگار و نماد عظمت خالق در برابر مخلوق ضعيف و ناچيز باشد؛ از اين رو بعيد نيست كه در ابتداى كار جنگ ها با استفاده از تكنولوژى هاى فوق برتر امروزى بوده و سلاحهاى دشمن بدين وسيله خنثى گردد و دشمنى كه هرگز عدالت را تجربه نكرده است فاقد هر گونه ابزار غير منصفانه گردد و آنگاه فرمان مبارزه برابر ـ شمشير در برابر شمشير ـ جارى شود.
۲۸-چگونگي به شهادت رسيدن امام زمان (عج) را بنويسيد .
پاسخ: در مورد پايان زندگي حضرت به درستي نمي توان سخن گفت. روايتي كه در آن سخن از شهادت حضرت به دست يك زن به ميان آمده، هم ضعف سند دارد و هم اضطراب در متن و هم اينكه در متون شيعه وارد نشده است. برخي به سخن امام حسن مجتبي(ع) (كه فرمود: نيست از ما ائمه مگر اينكه يا مسموم مي شود يا مقتول)، استناد كرده و گفته اند: حضرت در نهايت به شهادت مي رسد؛ ولي كيفيت آن روشن نيست: در برخي روايات نيز سخن از رحلت آمده است. در توجيه روايت امام حسن(ع) گفته شده است: اين روايت مي تواند مربوط به زمان حاكميت بني اميه و بني عباس باشد كه به ائمه(ع) سخت مي گرفتند. بنا بر اين نمي توان به روشني در اين باره اظهار نظر كرد.